Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3467 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gun pointing data
U
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
elemental
U
مربوط به عناصر ابتدائی
firing data
U
عناصر مربوط به تیراندازی
collimator
U
وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
orientation
U
روانه کردن
lays
U
روانه کردن
lay
U
روانه کردن
sending
U
روانه کردن
dismissing
U
روانه کردن
dismisses
U
روانه کردن
to put a way childish
U
روانه کردن
hale
U
روانه کردن
send
U
روانه کردن
sends
U
روانه کردن
dispateh
U
روانه کردن
to give the mitten
U
روانه کردن
to give the sack
U
روانه کردن
to send away
U
روانه کردن
dismiss
U
روانه کردن
pack off
U
روانه کردن
to pack off
U
روانه کردن
kick out
<idiom>
U
روانه کردن
send away
U
روانه کردن
dispatches
U
روانه کردن فرستادن
laying
U
روانه کردن توپ
dispatch
U
روانه کردن فرستادن
dispatched
U
روانه کردن فرستادن
to send someone packing
U
کسیرا روانه کردن
orientation
U
روانه کردن دستگاهها
despatching
U
روانه کردن فرستادن
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
to send one to the right about
کسی را روانه کردن
despatches
U
روانه کردن فرستادن
despatched
U
روانه کردن فرستادن
reciprocal
U
روانه کردن متقابله
departs
U
روانه شدن حرکت کردن
departing
U
روانه شدن حرکت کردن
depart
U
روانه شدن حرکت کردن
reciprocal laying
U
روانه کردن متقابله توپها
orienting
U
روانه کردن تطبیق دادن
orient
U
روانه کردن تطبیق دادن
orients
U
روانه کردن تطبیق دادن
indirect fire
U
روانه کردن غیر مستقیم
get off
U
روانه کردن عقب رفتن از
display board
U
تابلوی نمایش عناصر تیر نمودار عناصر تیر
combatant
U
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
combatants
U
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
relays
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
layihg azimuth
U
گرای روانه کردن لوله توپ
lays
U
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
lay
U
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
let out
<idiom>
U
روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
decomposing
U
تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلی یک ماده مرکب
steering
U
روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
directing
U
اداره کردن روانه کردن وسایل
sending
U
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send
U
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends
U
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
pip matching
U
روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
launch
U
روانه کردن مامور کردن
launched
U
روانه کردن مامور کردن
launches
U
روانه کردن مامور کردن
launching
U
روانه کردن مامور کردن
half thickness
U
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
selective clock stetching
U
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
continuously set vector
U
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
stream
U
روانه
streams
U
روانه
streamed
U
روانه
fling
U
روانه ساختن
to get one's mittimus
U
روانه شدن
to get the mitten
U
روانه شدن
go
U
روانه ساختن
information flow
U
روانه خبر
stream routing
U
روند روانه
flings
U
روانه ساختن
reshaping
U
روانه کاری
flinging
U
روانه ساختن
goes
U
روانه ساختن
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
launghing
U
روانه سازی پرتاب
back sight method
U
روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
continuously pointed fire
U
اتش روانه شده مداوم
ingredient
U
عناصر
ingredients
U
عناصر
connects
U
مربوط کردن
connect
U
مربوط کردن
intelligence data
U
عناصر اطلاعات
gft setting
U
عناصر خط کش تیر
cantilever elements
U
عناصر کنسولی
minor elements
U
عناصر جزئی
target indications
U
عناصر هدف
orbital element
U
عناصر مداری
representative elements
U
عناصر نماینده
component operation
U
عناصر عملیاتی
clemency
U
اعتدال عناصر
trace elements
U
عناصر کمیاب
data element
U
عناصر اطلاعات
transmutation
U
تبدیل عناصر
minor elements
U
عناصر فرعی
essential elements
U
عناصر ضروری
column head
U
عناصر سرستون
firing data
U
عناصر تیر
conversion of data
U
تبدیل عناصر
known data
U
عناصر تیرمعلوم
known data
U
عناصر معلوم
combat , elements
U
عناصر رزمی
job elements
U
عناصر شغلی
meteorological data
U
عناصر هواسنجی
precipitative
U
مربوط به تعجیل کردن
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
antisurface
U
ضد عناصر سطحی شناوردشمن
inner transition elements
U
عناصر واسطه داخلی
data
U
سوابق عناصر داده ها
head
U
عناصر اولیه ستون
chart data
U
عناصر تیر نقشهای
combat , elements
U
عناصر درگیر در رزم
interrupted
U
[عناصر معماری منقطع]
constituent elements of crime
U
عناصر متشکله جرم
treadway
U
پل برای عناصر پیاده
force augmentation
U
عناصر تقویتی یکان
periocic table
U
جدول تناوبی عناصر
essential elements of information
U
عناصر اصلی اخبار
transition series
U
گروه عناصر واسطه
basic data
U
عناصر تیر اولیه
alludes
U
افهار کردن مربوط بودن به
alluding
U
افهار کردن مربوط بودن به
relayed
U
ربط دادن مربوط کردن
relays
U
ربط دادن مربوط کردن
alluded
U
افهار کردن مربوط بودن به
allude
U
افهار کردن مربوط بودن به
identified
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identifies
U
مربوط کردن تشخیص دادن
relay
U
ربط دادن مربوط کردن
identify
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identifying
U
مربوط کردن تشخیص دادن
replot data
U
عناصر دوباره بردن هدفها
record firing
U
عناصر تیر را ثبت کنید
quantification
U
معرفی عناصر یک جسم تعریف
computing sight
U
وسیله محاسبه عناصر تیر
direct plotting
U
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
computing gunsight
U
دوربین محاسب عناصر تیر
coriolis force
U
اثرچرخش زمینی عناصر متحرک
chaines
U
[عناصر بنایی شبیه پایه]
preparative
U
تدارکی مربوط به تهیه کردن چیزی
filters
U
حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
purges
U
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
filter
U
حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
integration
U
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
task element
U
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
topology
U
روش اتصال عناصر مختلف شبکه
purge
U
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
purged
U
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
aided matching
U
سیستم تبدیل عناصر تیر توپ
aided matching
U
سیستم انتقال عناصر تیر به کامپیوتر
tailors
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
orthopaedic
U
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
tailor
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
access procedures
U
روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
searchingly
U
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
combinational
U
آنچه شماره عناصر جدا را ترکیب میکند
searched
U
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
search
U
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searches
U
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
to shoot oneself in the foot
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
collates
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
two-dimensional
U
آرایهای که عناصر افقی و عمودی محل دهی میکند
circuit
U
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits
U
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
articulation
U
[ترکیب معماری در عناصر و قسمت های مختلف ساختمان]
hook
U
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks
U
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
fitcall finding
U
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
armstrong
U
سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
emunctory
U
مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1
construed
1
سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمیگردد یا فقط به piping
2
تعریف فونتیک چیست؟
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com